دانشمندان علوم اعصاب در انستیتو تکنولوژی ماساچوست در پژوهشی نشان دادهاند که میتوانند نشانههای بیماری افسردگی در موشها را به کمک بازفعالسازی مصنوعی خاطرات شادی که پیش از حملة افسردگی شکل گرفتهاند، درمان نمایند. یافتههای پژوهش، تبیینی احتمالی را برای موفقیت در رواندرمانیهایی ارایه میدهد که در آن بیماران افسرده تشویق میشوند تا تجارب خوشایند خود را به یاد بیاورند. همچنین پژوهشگران روشهای جدیدی را جهت درمان افسردگی پیشنهاد میکنند که در آن سلولهای مغزی در محل ذخیرهشدن خاطرات، دستکاری میشوند. پژوهشگران باور دارند که این رویکرد هدف-محور، که بهبودی در بخش ویژهای از مغز را مد نظر قرار میدهد، در قیاس با بسیاری از داروهای ضدافسردگی موجود که بر روی تمامی مغز اثر میگذارد، دارای عوارض جانبی کمتری است.
پژوهشگران در این پژوهش، در جستجوی کشف آن بودند که آیا بازفعالسازی خاطرات موجود در حافظه، میتواند جهت درمان افسردگی در موشها مورد استفاده قرار گیرد؟ به این منظور، نخست موشهای نر را در مواجهه با تجربهای لذتبخش، وقتگذرانی با موشهای ماده، قرار دادند. در طول این زمان، سلولهای هیپوکامپ که رمزگذار ردّ عصبی (خوشههایی از سلولهای مغزی که خاطرات مشخص را ذخیره میکنند) هستند را با یک پروتئین حساس به نور که سلول را در پاسخ به نور آبی فعال میکند، برچسبگذاری کردند. پس از شکلگیری خاطرة مثبت، پژوهشگران موشها را در مواجهه با فشار روانیِ مزمن قرار داده و نشانههای شبه افسردگی را در آنها القا نمودند. موشها، علایمی همچون به سادگی تسلیم شدن در رویارویی با یک موقعیت دشوار و یا لذت نبردن از فعالیتهایی که به طور طبیعی خوشایند هستند را نشان دادند که علایمِ افسردگی در مبتلایان انسانی را تقلید مینمود. اما وقتی موشها در موقعیتهایی قرار گرفتندکه برای سنجش آن علایم طراحی شده بود، توانستند به طور شگرف، با بازفعالسازی سلولهایی که خاطرة یک تجربة لذتبخش را ذخیره کرده بودند، بهبود یافته و تا زمانی که خاطرة خوشایند فعال باقی میماند، مانند موشهایی که هرگز افسرده نبودند، رفتار نمایند. پژوهشگران به طور جالب توجه دریافتند که اگر به موشها پس از افسرده شدن، اجازه دهند که تجربیات لذتبخش کسب کنند، نشانههای بیماری آنها، به اندازهای که بازفعالسازی خاطرة قدیمی به بهبود کمک میکند، بهبود نمییابد. به گفتة آنها: «مبتلایان به افسردگی، دارای تجارب مثبت در مغز خود هستند. اما بخشهایی از مغز که برای بهیاد آوری آنها ضروری است، آسیب دیدهاند. کاری که ما در موشها انجام میدهیم، آن است که قدرت مغز را از درون خودش به نحوی مهار میکنیم که آن خاطرة مثبت فعال شود، در حالیکه اگر یک خاطرة مثبت طبیعی را به یک فرد/حیوان ارایه دهید، افسردگیای که به آن دچارند، مانع از آن میشود که آن تجربة باارزش را به دست آورند.» این پژوهش، تبیین علمی احتمالیای را در اینباره که چرا رواندرمانی برای برخی بیماران افسرده ثمربخش است، اینگونه ارایه میدهد که افسردگی، توانایی بهیاد آوردن تجارب مثبت را سرکوب میکند و کاری که روانپزشک انجام میدهد، تلاش برای فایق آمدن بیمار بر این مشکل و کمک در بهیاد آوردن آن خاطرات مثبت است.
همچنین به گفتة پژوهشگران، یافتههای این پژوهش روشهای احتمالی نوینی را نیز به منظور توسعة انواع جدیدی از درمانهای افسردگی ارایه میدهد؛ اگر دانشمندان بتوانند یک روش غیرتهاجمی را برای تحریک مدارهای مغزی مشخص توسعه دهند، احتمالاً قادرند اثراتی مشابه با آنچه که در این مطالعه دیده شد را با استفاده از روش اُپتوژنتیک به دست آورند.
منبع: انستیتو تکنولوژی ماساچوست